Thursday, October 4, 2007

Stock Market (یا بازی با پول)

"Stock Market"

يا بازي با پول

دنياي پول وسرمايه، دنياي زيبائي است، پول همه جا حرف اول را ميزند، در روزنامه ها، راديو و تلويزيون، كامپيوتر و اينترنت، در پوسترهاي تبليغاتي نصب شده در خيابانها و شاهراهها همه جا صحبت از پول و تحصیل پول است. تمام شركتها و مؤسسات توليدي با تشويق مردم بخريدن جنسشان در صدد بدست آوردن پول هستند، با هم رقابت ميكنند، جايزه ميگذارند، از وجود بهترین مدلهای لباس وهنرپيشگان معروف سینما و افراد سرشناس و بنام، براي تبليغ جنس خود بهره میگیرند و تخفيفهاي جزئي و كلي براي فروش اجناس خود پیشنهاد میکنند. مالکین پمپ بنزینها سعي ميكنند حتي با كم كردن يكدهم سنت از بهاي بنزين خود شما را تشويق كنند تا باك بنزين خودرا در جایگاه آنها پر كنيد.ا
دنياي سرمايه براي بيرون كشيدن پول از جيب من و شما راههاي گوناگوني دراختیار دارد. شركتها و مراكز سرمايه كارشناسان خبره اي دراختیار دارند که میتوانند حساب جيب و بانكي مردم را از طرق مختلف محاسبه و براي بیرون کشیدن آن از جیب آنها طرح و برنامه بریزند، آنها بهتر از خودتان ميدانند كه چه داريد و چه نداريد. با دوربينهاي الكترونيكي كه در گوشه و كنار راهروهاي سوپر ماركتها، آسانسورها، كلاب ها و ديسكوها و سر چهار راههاي پرجمعيت و حتي در ماهواره هاي فضائي كار گذاشته اند صرفنظر از اقدامات امنیتی حساب آخرين پني از موجودي جيب مردم را خيلي راحت بدست ميآورند و براي بيرون كشيدن آن از هر وسيله اي استفاده ميكنند.ا
اينكه ميگويم از هر وسيله اي منظورم راههاي غير قانوني نيست بلكه راههاي آنها تماما" قانوني و طبق موازين
استاندارد شده و به ثبت رسيده است. آنها حتي براي بيرون كشيدن آخرين پني پول مردم از فروش بليطهاي لاتار(649 و سوپرسون) و انواع ديگر آن نيز استفاده ميكنند.ا
قبل از مهاجرت برای آشنائی با شرایط زندگی کانادا از دوستم که در آنجا اقامت داشت پرسيدم: "وضع زندگي در كانادا چطور است، در آنجا میتوان راحت زندگي کرد؟".ا
او برايم نوشت: "پول داشته باشي بهشت است، نداشته باشي جهنم!".ا
تازه به كانادا آمده بودم و در يكي از كالجها درس ميخواندم. روزي ما را براي آشنائي با يكي از مؤسسات مالي بنام تورنتو دامینیون) به دان تاون تورنتو بردند. هنگاميكه در بالاترين طبقه آن برج سر بفلك كشيده - كه در آنزمان بلندترين ساختمان دان تاون بود - به توضيحات يكي از مديران بانك در مورد معاملات پولي وگردش پول و سرمایه در كانادا گوش ميدادم از او سؤال كردم: "كار بانك شما چيست؟".ا
خيلي مختصر و مفيد جواب داد: "ما پول شما را ميگيريم و با آن كار ميكنيم".ا
پرسیدم: "با آن چکار میکنید؟"ا
جواب داد: "خیلی ساده است، به خود شما با بهره های کوتاه مدت و یا طولانی مدت وام میدهیم".ا
بله اين واقعيتي عریان در دنياي سرمايه داری است که پول ما را ميگيرند و با بهره هائي چند برابر آن چيزي كه بما ميپردازند به خود ما و یا بديگران قرض ميدهند و از اينراه هرساله ميلياردها دلار سود ميبرند.ا
یک راه ديگر براي بيرون كشيدن پول از جيب من و شما بازي خطرناك ديگري است بنام (استاک مارکت) و يا فروش سهام شركتها و بانكها كه معمولا" توسط كارگزاران بانكي و يا بروكر هاي مالي مختلف بطور جداگانه و يا بصورت مجموعه اي از سهام بنام (پورتفولیو) پيچيده در بسته بندیهای رنگي و فريبنده به من وشما عرضه ميكنند.ا
ظاهر كار خيلي ساده است. بشما نويد ميدهند كه با سپردن پول خود دراين پورت فوليوها كه از سهام شركتها و بانكهاي مختلف بوجود آمده سود سرشاري عايدتان خواهد شد و نمودارهاي زيبائي از سود سالانه و يا طولاني مدت آنها بشما ارائه ميدهند كه چطور در مدت چندین سال سرمایه خریداران بچندین برابر رسیده است.ا
وقتي به كانادا آمدم با سابقه ذهني كه از ايران درمورد خريد سهام در غرب داشتم و شنيده بودم در جهان سرمايه داري اكثر مردم از راه خريدن سهام كارخانه ها و شركتها در دوران پيري و بازنشستگي زندگي مرفهي براي خود دست و پا ميكنند خيلي زود فريب اين بازي را خوردم و نمودارهاي زيباي آن چشمم را خيره كرد و لاجرم هر چه در چنته داشتم با پيشنهاد يكي از كارگزاران بانكي دربست در بازار سهام گذاردم.ا
صورتحسابهاي سه ماهه و ششماهه اول حكايت از سود غير قابل انتظار وبالا رفتن ميزان موجودي من میکرد. خوشحال شدم كه بالاخره بهشت موعود را پيدا و راه پول درآوردن را در دنياي سرمايه داري يافته ام. بهركدام از دوستان كه ميرسيدم بدون مقدمه پيشنهاد ميكردم تا پولشان را بدون برو برگرد در بازار معاملات بورس بگذارند.ا
ديگر غمي نداشتم، با خود ميانديشيدم كه در آينده چنانچه پولي اضافه بر مصرف در بساطم ماند فوري در بازار بورس بگذارم و باين ترتيب آينده و دوران پيري خودرا گارانتي كنم. زندگي برايم رنگ عوض كرده بود، شبها با خيال يك زندگي آرام و مرفه سر بر بالش ميگذاردم و در انتظار دريافت صورتحسابهاي جديد كه ارقام موجودي مرا هرچه درشت تر نشان دهد ميخوابيدم و خواب سواحل گرم هاوائي و كن كون را ميديدم.ا
پس از دريافت چند صورتحساب كه ارقام را درشت تر نشان ميداد چنان اعتمادي به بازار بورس پيدا كردم كه ديگر نيازي به بازديد هر سه ماهه صورتحسابها نديدم و پس از دريافت آنها بدون اينكه نگاهي دقیق بآنها بيندازم روانه بايگاني ام ميكردم.ا
هنوز سال دوم باتمام نرسيده بود كه خبرهاي بدي اول از دوستان و سپس با مراجعه به صورتحسابها بدستم رسيد. ميزان سود قوس نزولي يافته بود و كم كم بخط عمود نزديك ميشد. هراسان سراغ كارگزار بانك رفتم و از او نظر خواستم. در جوابم گفت: "ناراحت نباشيد، بازار بورس كمي افت كرده ولي دوباره براه ميافتد" و اضافه كرد: "شما نبايد از اين افت بازار ناراحت باشيد، در دراز مدت سود شما تضمين شده است".ا
چیزي نداشتم در جوابش بگويم زيرا او كارشناس خبره در امور مالي بود. فكر كردم: "حتما" او وضع بازار را بهتر از من ميداند و نگراني من بيمورد است".ا
دوباره مدتي صورتحسابها را بازديد و ارقام موجودي را با زمانيكه حساب باز كرده بودم مقايسه ميكردم، رقمها پيوسته بالا و پائين ميرفت بطوريكه پس از مدتي سرگيجه گرفته رهايش كردم. باخود گفتم: "بگذار هرچه ميخواهد بالا و پائين برود، نهايتا" در دراز مدت بنفع من خواهد شد".ا
حالا سالها از روزيكه حساب باز كرده ام ميگذرد، موجودي من همچنان در جائيكه روز اول بود مانده و همانطور درجا ميزند، چند سال قبل حدود چهل در صد از اصل موجودي ام دود شد و بهوا رفت بطوريكه از خير سود و استفاده گذشتم ببانك رفتم و از متصدي مربوطه خواستم آنچه را كه از پولم باقيمانده است بمن بپردازد. در جوابم گفت:"من حرفی ندارم، ميتوانم همين حالا با يك تلفن بقيه پولت را از بازار بورس خارج و بحساب در گردشت بريزم ولي بهتر است قدري صبر كني تا وضع بازار بهتر شود" و بعد با نشان دادن مقداري نمودار از كتابهاي قطور بانكي كه من از آن هيچ سر در نميآوردم برايم توضيح داد كه: "درحال حاضر اقتصاد جهاني بهمريخته و خيلي از كشورها بمرز ورشكستگي رسيده اند و لاجرم روي بازار بورس كشور ما نيز اثر منفي گذاشته است ولي همينطور نميماند و بازار بورس دوباره وضع بهتري خواهد يافت، ازاين گذشته اگر امروز حسابت را ببندي مقدار زيادي از پولت را از دست داده اي، بهتر است باز هم قدري صبر كني".ا
راه ديگري نداشتم، بايد همانطور كه او ميگفت صبرميكردم تا وضع بازار بورس جهان بهتر شود. ديگر نه تنها خوابهاي خوش سواحل كن كون و هاوائي را نميديدم بلكه كابوس وحشتناك بي پولي و از دست دادن تنها ذخيره زندگيم نيز شبها دست از سرم برنميداشت.ا
حالا نه تنها ديگر بكسي توصيه نميكنم كه پولش را در بازار بورس بگذارد بلكه هميشه داستان پند آموز ملانصرالدين را نيز براي آنها حكايت ميكنم. دوست دارید برای شما هم تعریف کنم.ا
روزي ملا براي پختن آش ديگي از همسايه اش قرض كرد. چند روز بعد كه همسايه براي گرفتن ديگ آمد ملا ديگچه اي (ديگ كوچك) نيز اضافه بر ديگش باو داد. همسايه پرسيد: "ملا اين ديگچه براي چيست؟"ا
ملا در جوابش گفت: "ديگ تو روز قبل بچه اي زائيد، اين ديگچه بچه اوست كه قانونا" و شرعا" بتو ميرسد".ا
همسايه در حاليكه در دل گفته ملا را قبول نداشت و به حماقت او ميخنديد ولي چون ديگچه اي مفت و مجاني دريافت ميكرد گفته او را تآئيد و ديگچه را گرفت و رفت.ا
چند روز بعد باز ملا بسراغ همسايه رفت و از او خواست تا ديگش را باو قرض بدهد. همسايه از ذوق دريافت ديگچه اي ديگر ديگش را با خوشحالي به ملا قرض داد.ا
چند روز بعد كه براي گرفتن ديگ رفت ملا را افسرده ديد. از او علت افسردگي را پرسيد، ملا در جوابش گفت: "خبر بدي براي تو دارم، ديگ تو شب قبل هنگام زايمان سر زا رفت".ا
همسايه ناراحت پرسيد: "ملا، اين چه حرفي است، مگر ديگ هم ميزايد كه سر زا برود".ا
ملا در جوابش گفت: "چطور آنموقع كه ديگچه اي زائيده بود اعتراضي نكردي، گرفتي و رفتي، خوب حالا هم ديگ تو سر زا رفته است و جاي اعتراضي هم نيست".ا

No comments: